مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

نور زندگی ما

تولد آریامهر+برج میلاد

1392/5/14 23:43
نویسنده : مامان حدیث
6,896 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مشکات خانومم

همچنان ماه رمضونه و امسال این گرما و دو سال روزه خواری قبلش، حسابی رسمون و کشید.

کلی شیرین شدی و کار های با مزه می کنی!!!

جدیدا همش می گی فکر کنم، .... حرفای ما رو تکرار می کنی

با بابایی سر تلوزیون دعواتون میشه ، به بابا می گی( تلبزیون نبییین)

وقتی هم که من و بابا داریم با هم حرف می زنیم به بابایی می گی (تلبزیون ببین) خخخخ خیلی بلایی!

حرف هایی که تو سی دی می زنن و تکرار می کنی و دقیقا می دونی کی و کجا بگی

مثلا به من میگی مامان جونمممم، منم دلم برات ضعف میره

یا میگی مادر جونم، پدر جونم، رفته بودیم پیش دوستامون، دست یکیشون و گرفتی گفتی بریم خونه عزیز هه هه

یه وقتایی می گی خوشحالم هاهاها، منم می گم همیشه خوشحال باشیماچ

 یاد گرفتی لب تاپ و روشن می کنی بازی زامبی رو میاری، خیلی شیک کیلیک و دابل کلیک می کنی و میشینی پای بازی (البته همش می سوزی)!!!

دکمه اجکت دی وی دی پلیر و هم یاد گرفتی، سی دی رو در میاری، میزاری، دکمه پلی و میزنی و ...

وقتی عصبانی میشم ازت و صدام بالا میره، سریع می گی مامان، ببسخید (ببخشید) اونوقت من دلم برات ضعف میره و تمام غصه ها از دلم میره

دو سه روزیه که من شعر می خونم برات، شما لب میزنی خییییلی باحالهنیشخند

اونوقت من قربون صدقه ت می رم و شمام لبات و غنچه می کنی و میدی بیرن و عشوه میایماچ

بقیه ماجرا در ادامه مطلب

یه شب که خیلی حوصله مون سر رفته بود ، بابایی بردمون بیرون و رفتیم 7 حوض گردی. البته چون اواخر شب بود، اکثر مغازه ها بسته بود. یه اقایی عروسک های دست ساز خودش و میفروخت شمام تا این و دیدی گفتی بابااااا

ما که از خنده غش رفتیم. آخه بابا به این خوشتیپی، چیش شبیه این عروسکه بود نفهمیدیم! بعدا حاضر شدی گوگی صداش کنی. یکی از شخصیت های محبوب سی دی بانی نی هست!

اینم گوگی که عاشقانه دوسش داری

گذاشتمت اینجا که ازت عکس بگیرم، کتاب تاتی کوچولوها رو دید. وای خدا عاشقه این کتابی، تا می گم که گرفته؟ میگی (کو وس خییده) یعنی کوروش خریده!

اگه 20 بار (بدون اغراق 20 بار) هم برات بخونم سیر نمیشی. کوروش جان مچکریم ولی تورو به جدت دیگه ازین هدیه ها نگیرنیشخند

 اینجا تولد آریا مهر عزیز و مهربون و دوست داشتنیه. مرسی اریا جون مرسی مامان مهربونش:*

خونشون کم شباهت به پارک شادی نبد، ماشین و موتور شارژی، اسب چوبی، تاپ ، انواعاسباب بازی و توپ و .... بچه ها حسسسابی بهشون خوش گذشت

نمیدونم تو با راستن خیلی جوری یا راستین با تو؟؟؟ همش پیش همین

اینم هانا خانوم جوجه خورررردنی که تا من و میبینه یاد یه خاطره بدی میوفته خخخخ

 

داشتم فکر می کردم شما و وانیا جون دارین چه اختلاطی با هم می کنین؟

از راست به چپ:

آرتا مهر - بنیا جون- مشکاتم - وانیا خانم - آوا جون - پرتوی عزیز

راستین (دوست جون مشکات) آرتین شیطون بلا - نیوشا گلی :*

 

بعدا فهمیدم موضوع شکمی بوده ههه ههه

 

هرچی خواستم کلاه سرت بزارم ، نشد که نشد!

قربون آریامهر کوچولو برم که دلش اینقدر بزرگه! بچه کیک ش و تار و مار کردن، آخ نگفت!

اعتراف می کنم اولین انگشت و مشکات زد!نیشخند

از راست: آوا جون - امیر حسین جون - آریا جون - پرتو خانوم - راستین و مشکات

اینقدر از دیدن فشفشه ها مشعوف شده بودی که نتونستی جلو خودت و بگیری

داری میری بالای میز

(اینی که پشت به تصویره پارمیدا جونه و اونم داداشی گلش اقا پارسا . اون خانوم خرگوشه که پشتته هم پرنیا جونه)

خب حالا دیگه راحت می تونی ببینی، نیشخند

 

آخر شبم شما رو از زیر میز جمعتون کردیم هه هه آوایی سرش خورد به میز، داره اشک میریزه اون پسر خوش تیپه هم رهامه گندم جونه

 

یه شب خوب با دوستای خوب، یه شام خوب

خیلی خوش گذشت!

طراوت جون اومد دنبالمون و شام به اتفاق محبوبه جون و طناز جون، خانومانه رفتیم برج میلاد اول شام خوردیم و بعدشم رفتیم تو غرفه های جشنواره کلی چرخیدیم

من و دختر ملوسم که اون شب مثله هر شب کلا سر پا بود نیشخند

 

با ابن اقایون و خانوم محترم عکس انداختیم

اینجا هم یه خیمه بود که یه اقایی با لباس عربی توش نشسته بود

شب خیییلی خوبی بود مخصوصا موسیقی زنده ش که باعث کمر درد شدنیشخند

بازم از دستای خوبم تشکر می کنم.

پسندها (1)

نظرات (7)

صبا مامان نیوشا
15 مرداد 92 0:04
خوشکل خوش سخن من همیشه به جشن و شادی باشی عزیز دلم


مرسی طلا
همچنین
سما(مامان کوروش)
15 مرداد 92 10:30
عزیزکم!!!

هزار ماشا... چقدر شیرین زبونی دخملم...

حدیث جوونم واسه دخملی اسفند دود
کن


مرسی سما جون چشم
هه هه الان گوشی و کرفته می گه الو تفلد میای؟ فقط ! فقط! ههه هههه
نیر
22 مرداد 92 2:07
خوشحالم شاد هستید
عکس مشکات بغل عربه خیلی با حال بود
مادر و دختر خوشگل


هه هه مرسی خودمم یاده اون عکس میوفتم خندم میگیره
پریدم تو چادر مشکات و گذاشتم کنارش مشکات فرار کرد اونم گرفت گذاشت بغلش مشکاتم هول خورد
نسترن
22 مرداد 92 18:09
به به خوشگل خانما همیشه به گردش.
دخمل شیرین زبون و ببوس


مرسی
چششششم ما کلا د رحال بوس و روبوسی ایم :دی
هومن
23 مرداد 92 8:31
شما دو تا خیلی داغونین ))


هه ههه داغون خوبه دیگهههه :دی
حالا چرا؟ :دی
روشا .مامان ساینا
5 شهریور 92 1:07
حدیث جون سلام
یعنی واقعا پیاممو نخوندی؟
خیلی عجیبه...؟خصوصی فرستادم

بابا یکی منو دعوت کنه کلوپپپپپپپپپپپپ
من هنوز بیرونماااااا


چشم عزیزم دعوتت می کنم
مامی وانیا
16 شهریور 92 0:24
روز دختر رو به مشکات گلمون تبریک میگم همچنین جشن تولدش هم مبارک باشه ایشالاه روزی براش جشن فارغ التحصیلی بگیری عزیزم


مرسی عزیزم
روز همه دختر های ناز دنیا مبارک