مهر شادددد
سلام مشکاتم
خوبی خوشگلم؟ چقدر این روزا به بزرگ شدنت بیشتر فکر میکنم... حیف این روزاست! دلم میخواست تو همین سن بمونی
از اول مهر مهد میری البته هفته اول دو روز و کاملا تفریحی، بعد اون دو روز در حد 3 ساعت وو الانم هم تقریبا هفته ای 3 روز میری مهد. اوایل که میرفتم مهد، هر سری که یک از مربی هات میومد، کلی ازت تعریف میکرد! هم اخلاقت هم هوشت. اونجا باهاتون بالا بالا کار میکنن و مربیت میگفت دو بار که بگن، دفعه سوم خودت میگی... اونجا خکیر بازی و سفال و نقاشی و ... هم دارین ولی من اصلا برای اموزش نبردمت، هدفم فقط اینه که بتونی چند ساعت رو بدون من، توی یک محیط اجتماعی باشی...
بریم سراغ ادامه مطلب که بقیه حرفا رو با عکس بگم...
مشکات اردک و جوجه هاش و گذاشته تو ظرف و داره بهشون اب و دون میده ههه ههه
یکی از روزهایی که من و شیما جون مشغول کارای کیک مون هستیم و بچه ها هم سرگرم بازی
شهر موش ها: اولین سینمایی که با مشکات رفتیم و سه تامون به شددددت خوش گذشت
بار ها گفتم که عاشق کتابی: بله! مادر کتابخوان بچه هاشم همین میشن دیگه...
فان های یه مادر و دختر، تو اوغات بیکاری
اولین تولد از سری تولد ها خخخخ
تولد سبحان و امیر مهدی و امیر علی
متاسفانه من عکسی از شاه دامادا و کیک و پذیرایی نگرفتم. فقط مشکات و اریا مهر... ههه هه
ژستت و بخورم خخخخ
باز هم روزهای پر مشغله ی من و شیما جون ووو شماها....
مهمونای عزیزمون، دوستای بابایی: اروشا و مشکات ( متاسفانه رها واینمیستاد که ازش عکس بگیریم)
یه شب خوب، هفت حوض
یه شب پر ماجرا : این خانوم اسکوتر میخواست و بابای وانیا اسکوتر وانیا رو داد که بازی کنه! البته نهایتا میخواست هدیه کنه که نشد ...
مشکات داره سعی میکنه به اون بچه بفهمونه که این ماله وانیاست ...
شاید یه روز یه وکیل خوب بشی: یادمه یه بار به دادخواهی برای توپ رهام سولماز جون هم رفتی و خوشبختانه هم نتیجه گرفتی هم جایزه...
پارک اختصاصی: مجتمع تفریحی و توریستی مرضیه بهنمیر عجب جاهایی بابات کار میکنه خخخخ
و نهایتا شبی که با یه شام خوشمزه تموم شد...
تولد بابای مشکات و وانیا! به نام اونا، به کام اینا:
اینم ملوسکامون در حال نواختن پیانو یا به قول مشکات کیانو
حالا نوبت عکسای تولد علی تداعی جون
مشکات شاکی از اینکه بچه ها دارن به کیک دست میزنن:
تو رو خدا نگاه اینا رو ببین...
از اونجایی که تولدا اکثرا عصر بود، مشکات خودش میخوابید و برنامه روزانه ش و بهم نمیزد هه ههه
جیگر مامان با علی جون
و اینم میز پذیرایی (لازم به گفتنه که تمااام تولدایی که رفتیم این میزا با ادم صححححبت میکردن! همچین دوستای هنرمندی دارم من)
تو مسیر مهد و جشن کودک تو پارک تمدن
کمد کفش مشکات و رهام و وانیا
بازم 7حوض
عکسای جا مونده از تولد پرنیا جون