مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

نور زندگی ما

کیدز کلاب ،اصفهان، ییلاق، عروسی، تولد مصادف با روز دختر

1392/6/18 14:47
نویسنده : مامان حدیث
3,127 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ملوسک نازم

با یک تاخیر 1 ماهه برگشتم

اولش بگم که این پست زیاد عکس نداره چون مادر جون و پدر جون و فرشته جون که می خواستن برن مسافرت واسه ویزاشون، دوربین ما رو بردن

بعدشم رفتن مشهد و بعدشم ما رفتیم اصفهان و تا برگردیم یه ماهی بی دور بین بودیم

البته با گوشی بابای عکس انداختیم ولی الان دو ساله که عکسا رو نریخته تو لب تاپ!

 باز هم با یه قرار تقریبا یهویی رفتیم کیدز کلاب. البته یه قسمتی از مسیر و با راستین جون و مامانش رفتیم. که مامانش می گفت فرداش سوار ماشین میشدن، راستین دنبال مشکات می گشت. جالبه که شما هم خیلی باستین(راستین) و دوست داری.

 

متاسفانه اینجا دوربین نداشتیم و زحمت عکسا رو مریم مامان هیراد جون کشیده . البته مامان سبحان جونم کلی عکس گرفت ولی هنوز وقت نکرد برامون بفرسته.

شما تا وقت پیدا می کنی میری تو اسکایپ و به امیر مهدی پیغام میدی هه ههه ما مچتون و گرفتیم.

 

از پارسال ابانماه قرار بود بریم اصفهان. بالاخره امسال جور شد و با خاله هدی اینا رفتیم! اونجا هم به دختر خاله فاطمه و دوست گلم زحمت دادیم

اینجا تو مسیر اصفهان وایسادیم برای شام

 اینجا خونه نیوشا جونه (به قول مشکات: مئوسا) اون شب خیلی بهمون خوش گذشت. دست گلشون درد نکنه.خانواده ی واقعا مهمون نواز و دوست داشتنی ای بودن. از دست پخت حاج خانوم هم نگم که دیگه .... نیشخند

اینجا بعد شام، اتاق نیوشا جون.من در حال شکلک درآوردنم که مامان نیوشا جون عکس بگیره. این خانوما دارن به من می خندن هه ههه

 از اونجایی که ما بچه کوچیک داشتیم و بچه هامون مثله خودمون تا لنگ ظهر می خوابن، رسما صبح تا ظهرمون رفته بود. مثلا یه روزی که می خواستیم بریم نقش جهان، ساعت 12:30 راه افتادیم، به یه ترافیک وحشتناک خوردیم، 2 رسیدیم و ساعت 3:30 نهار خوردیم.

 

اسم این رستوران و نمی گم که آبروشون نره واقعا ..... بیخیال!!!

بعد نهار رفتیم واسه خرید مرید

مشکات و ابوالفضل و سپردیم به بابایی که البته رفتن کالسکه سواری و حسسسسابی خوش گذروندن.

منم با خیال راحت دو سه تا وسیله گرفتم

 

پسندها (1)

نظرات (9)

نیر
19 شهریور 92 17:50
همیشه به گردش و مسافرت
حدیث دختر بزرگ شده هاااا نمیدونم تغییر قیافشو احساس میکنی ماشالله هزار ماشالله


مرسی
واقعا؟؟؟ نه من فقط احساس می کنم که قد کشیده :دی
مرسی که اینقدر توجه داری
هومن
20 شهریور 92 9:27
میگم که ما خودمون مگه دوربین نداریم؟
آره دوستتون درست میگه خیلی بزرگ و خانوم شد.
بهش بگو مشکات چی کار میکنییی؟ :د
قربون جفتتون


دوربین مامان اینا نمی دونم چش شده!
خخخ مرسی:دی

الان ازش می پرسم مشکات چی میدونی؟ میگه من هیچچی نیمیدونم :دی اینم خیلی باحاله بعدا یادت باشه ازش بپرسی :دی
یلدا مامان کیان
20 شهریور 92 16:45
تولد مبارک عزیزم
پس عکسای تولدت کجاست میدونی؟


مرسی ه هه ه ایشالاه این سری برم شمال عکسا رو اپ می کنم:دی
سحر مامان تانیا
21 شهریور 92 20:42
عزیز دلم الهی که همیشه بخندی و خوش باشی


مرسی
همچنین :دی
سحرناز
22 شهریور 92 1:40
همیشه به گردش و سفرهای خوب خوب
مشکات نازم رو ببوس


مرسی عزیزم و همچنین
سما(مامان کوروش)
31 شهریور 92 0:02

الهی که همیشه خوش باشید

خیلی عکسای خوبیه مشکات جوونم هزار ماشا... بزرگ شده

بوس بوس مشکات جووونم


مرسی نظر لطفته :دی
مامی وانیا
1 مهر 92 13:43
مامانی کجایی آپ کن دیگه عکس تولد بزار دیگه !!!!


تنبل شدم شدییییید
چشم :دی
آني
6 مهر 92 9:17
هميشه به سفر عسل خاله


مرسی ، همچنین
مامان ارمیا وروجک
18 مهر 92 21:58
همیشه به گردش و تفریح.بووووووووووووووووووس برای مشکات جون.


مرسی همچنین :دی