تولد آریامهر+برج میلاد
سلام مشکات خانومم
همچنان ماه رمضونه و امسال این گرما و دو سال روزه خواری قبلش، حسابی رسمون و کشید.
کلی شیرین شدی و کار های با مزه می کنی!!!
جدیدا همش می گی فکر کنم، .... حرفای ما رو تکرار می کنی
با بابایی سر تلوزیون دعواتون میشه ، به بابا می گی( تلبزیون نبییین)
وقتی هم که من و بابا داریم با هم حرف می زنیم به بابایی می گی (تلبزیون ببین) خخخخ خیلی بلایی!
حرف هایی که تو سی دی می زنن و تکرار می کنی و دقیقا می دونی کی و کجا بگی
مثلا به من میگی مامان جونمممم، منم دلم برات ضعف میره
یا میگی مادر جونم، پدر جونم، رفته بودیم پیش دوستامون، دست یکیشون و گرفتی گفتی بریم خونه عزیز هه هه
یه وقتایی می گی خوشحالم هاهاها، منم می گم همیشه خوشحال باشی
یاد گرفتی لب تاپ و روشن می کنی بازی زامبی رو میاری، خیلی شیک کیلیک و دابل کلیک می کنی و میشینی پای بازی (البته همش می سوزی)!!!
دکمه اجکت دی وی دی پلیر و هم یاد گرفتی، سی دی رو در میاری، میزاری، دکمه پلی و میزنی و ...
وقتی عصبانی میشم ازت و صدام بالا میره، سریع می گی مامان، ببسخید (ببخشید) اونوقت من دلم برات ضعف میره و تمام غصه ها از دلم میره
دو سه روزیه که من شعر می خونم برات، شما لب میزنی خییییلی باحاله
اونوقت من قربون صدقه ت می رم و شمام لبات و غنچه می کنی و میدی بیرن و عشوه میای
بقیه ماجرا در ادامه مطلب
یه شب که خیلی حوصله مون سر رفته بود ، بابایی بردمون بیرون و رفتیم 7 حوض گردی. البته چون اواخر شب بود، اکثر مغازه ها بسته بود. یه اقایی عروسک های دست ساز خودش و میفروخت شمام تا این و دیدی گفتی بابااااا
ما که از خنده غش رفتیم. آخه بابا به این خوشتیپی، چیش شبیه این عروسکه بود نفهمیدیم! بعدا حاضر شدی گوگی صداش کنی. یکی از شخصیت های محبوب سی دی بانی نی هست!
اینم گوگی که عاشقانه دوسش داری
گذاشتمت اینجا که ازت عکس بگیرم، کتاب تاتی کوچولوها رو دید. وای خدا عاشقه این کتابی، تا می گم که گرفته؟ میگی (کو وس خییده) یعنی کوروش خریده!
اگه 20 بار (بدون اغراق 20 بار) هم برات بخونم سیر نمیشی. کوروش جان مچکریم ولی تورو به جدت دیگه ازین هدیه ها نگیر
اینجا تولد آریا مهر عزیز و مهربون و دوست داشتنیه. مرسی اریا جون مرسی مامان مهربونش:*
خونشون کم شباهت به پارک شادی نبد، ماشین و موتور شارژی، اسب چوبی، تاپ ، انواعاسباب بازی و توپ و .... بچه ها حسسسابی بهشون خوش گذشت
نمیدونم تو با راستن خیلی جوری یا راستین با تو؟؟؟ همش پیش همین
اینم هانا خانوم جوجه خورررردنی که تا من و میبینه یاد یه خاطره بدی میوفته خخخخ
داشتم فکر می کردم شما و وانیا جون دارین چه اختلاطی با هم می کنین؟
از راست به چپ:
آرتا مهر - بنیا جون- مشکاتم - وانیا خانم - آوا جون - پرتوی عزیز
راستین (دوست جون مشکات) آرتین شیطون بلا - نیوشا گلی :*
بعدا فهمیدم موضوع شکمی بوده ههه ههه
هرچی خواستم کلاه سرت بزارم ، نشد که نشد!
قربون آریامهر کوچولو برم که دلش اینقدر بزرگه! بچه کیک ش و تار و مار کردن، آخ نگفت!
اعتراف می کنم اولین انگشت و مشکات زد!
از راست: آوا جون - امیر حسین جون - آریا جون - پرتو خانوم - راستین و مشکات
اینقدر از دیدن فشفشه ها مشعوف شده بودی که نتونستی جلو خودت و بگیری
داری میری بالای میز
(اینی که پشت به تصویره پارمیدا جونه و اونم داداشی گلش اقا پارسا . اون خانوم خرگوشه که پشتته هم پرنیا جونه)
خب حالا دیگه راحت می تونی ببینی،
آخر شبم شما رو از زیر میز جمعتون کردیم هه هه آوایی سرش خورد به میز، داره اشک میریزه اون پسر خوش تیپه هم رهامه گندم جونه
یه شب خوب با دوستای خوب، یه شام خوب
خیلی خوش گذشت!
طراوت جون اومد دنبالمون و شام به اتفاق محبوبه جون و طناز جون، خانومانه رفتیم برج میلاد اول شام خوردیم و بعدشم رفتیم تو غرفه های جشنواره کلی چرخیدیم
من و دختر ملوسم که اون شب مثله هر شب کلا سر پا بود
با ابن اقایون و خانوم محترم عکس انداختیم
اینجا هم یه خیمه بود که یه اقایی با لباس عربی توش نشسته بود
شب خیییلی خوبی بود مخصوصا موسیقی زنده ش که باعث کمر درد شد
بازم از دستای خوبم تشکر می کنم.