مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

نور زندگی ما

اردیبهشت اومد!

1393/2/15 11:57
نویسنده : مامان حدیث
6,117 بازدید
اشتراک گذاری

سللام جیگر طلای مامان

چه طوری نفسم؟

این ماه کلی سرمون شلوغ بود

دوره، مهمونی خونه گلاره جون  رفتیم که اسم یاسمن جون و شیما جون در اومد. بعد چننننند ماه دوستامون و دیدیم و خیللللی لذت بردیم. کاملا معلوم بود که تو هم دلت خیلی واسه دوستات تنگ شده بود. خلی ذوقمردی. کلی هم با دوستات بازی و بپر بپر کردی :دی

سبحان که اومد، بنیتا جون که صاحب خونه بود اومد دم در ، تا سبحان و دیدی، بنیتا رو میزدی کنار که اون بهش دست نزنه!دو سه بار هم این کار و کردی، اصلا اجازه نمیدادی بنیتا نزدیک سبحان بشه خخخخ

رادین هم هی میومد نزدیکت دوست داشت بهت ابراز محبت کنه، در یک فرصت طلایی اومد بغلت کرد و بوسیدتت، مبعد زود رفت پیش مامانش. قربون اون همه عشق و محببتون بشم منننن

عصر هم یه عصرونه خوشمزه خوردیم و زحمت و کم کردیم. دست گلاره جون درد نکنه:دی

27 فروردین عصوسی سحر جون دختر عموی بابایی بود، شب قبل هم حنابندون.

اونجا هم بهمون خوش گذشت. ایشالاه که خوشبخت بشن 3م اردیبهشت مادرجون و پدر جون پرواز داشتن که برن پیش دایی حامد و دایی هومن

جالب این که برای اولین بار داشتن کیان و میدیدن. کاش قسمت ما هم بشه هه ههه.

عمو مهدی زحمت کشید اوردشون خونه ما و اخر شب رفتیم فرودگاههههه. بعله، شما عاشقه فرودگاهی! آخه بدو بدو، بپر بپر، شادی وو بازی آزاده، علاوه بر این ها خدا بزاره پله برقی وووو، فکر کنم حداقل 20 بار بالا و پایین میکنیم!

اونجا دوقلوهایی که تو کاسکه بودن نظرت و جلب کرد، وبین و لی ام جالبته که یه خواهر هم داشتن به اسم کیمیا. کلی مات و مبهوت اینا بودی . اولین بار بود دوتا ادم یک شکل و یک اندازه رو از نزدیک میدیدی ههه ههه

بعدش با آرین داوود دوست شدی، کلا میونه ت با پسر های بزرگ تر از خودت خوبه که من فکر میکنم دلیلش همبازی هات، (ابوالفضل و علی و امیر حسین ) باشن.

خلاصه خییییلی باهاش جور شدی ارین قرار بود بره امریکا، اومد گفت من باید برم بلیتم و بدم، تو گریه گریه که منم میام. ارین که داشت میرفت، گفت برات دعوت نامه میفرستم، نگران نباش خخخخخ

فنقلی ها، اینا رو از کجا بلدین؟!!!

خلاصه قانع ت کردیم که باید بلیت داشته باشی. رفتی پیش پلیسه و ازش بلیط خواستی، اونم یه اتیکت داد بهت و خوشحال و خندان اومدی. گفتی یریم مامان، گفتم مادر، من که بلیت ندارم، شما داری، من و راه نمیدن تو هواپیما.خودت تنها باید بری،  قبول کردی و سرت و نداختی پایین و رفتی! اونم از قسمت تشریفااااات

تعارف هم که سرت نمیشه!!!  پلیسه بغلت کردف برد هواپیما رو نشونت داد و قانع ت کرد که برگردی!!! حالا ما بهت قول دادیم پول جمع کنیم یه بلیت بخریک که ایندفعه ما هم سوار هواپیما بشیم

 

مهمونی بعدی خونه یاسمن جون بود. چه میزبانیه رادین! 20!!!

از اولش که سلام علیک و خوشآمد میکرد بگییییر، برو تا اینکه همه اسباب بازی هاش و به همه میداد. شبش موندیم خونه رو مرتب کردیم و شام خوریدم، خواستیم با شیما جون و سیما جون بیایم خونه ما خوابیدن، چون بابا شمال بود و من تنها. که بابای رادین اومد و نذاشت بریم، خلاصه صاحب خونه رو بیرون کردیم و تا صبح گفتیم و خندیدیم.

فردا ظهر رفتیم شو ی صفورا جون که یه شلوار خوشگل برات گرفتم ازش.

شبش هم رفتیم شهربازی امیر پارس

خیلی مناسب سن شما بود اسباب بازی هاش و مکانش و ...

البته ما هم تقریبا همه وسایل و سوار شدیم

یه روزی هم سولماز جون اومد خونه مون که عصرش با شیما و سیما برن 16 متری قهوه جوش و قهوه و ... بخرن. زحمت کشید کلی کتاب اورد که عاشق با چی برم با چی نرم و جینگیلی ها شدی! مرسی سولماز جون

خبر جدید اینکه نمیتونم عکسای دوربین و بریزم تو لب تاپ

چرا ش و نمیدونم! واسه همین باید بعدا بریزم تو لب تاپ مادر جون و با اون اپ کنمش!

12 اردیبهشت تولد منه بابایی شب قبلش با یه گل خیلی خوشگل اومد خونه و من و کلی سوپرایز کرد فرداش هم کیک و شام و ... یه تولد خونگی با خاله بابایی گرفتیم

راستی، گوشی هم خریدم :دی البته زحمت ش گردن سیما جون بود، دست گلش درد نکنه

پسندها (3)

نظرات (17)

عشق مشکی یواش
16 اردیبهشت 93 6:20
سلام سلامی چو بوی خوش آشناییفقط آمدم بهتون سر بزنم سلام مرسز که به ما سر میزنین
عشق مشکی یواش
17 اردیبهشت 93 6:44
سلام صبح بهایتون بخیر سلاام شب و روزتون بخیررر
عشق مشکی یواش
18 اردیبهشت 93 6:20
سلام صبح بخیر این جیگر طلا رو از طرف من ببوس
عشق مشکی یواش
19 اردیبهشت 93 7:14
سلام صبح بخیر جات خالی دیشب رفت بودیم عروسی شب خوشی بود یک دلی از رقص در آوردیم شاید بگی چرا من بیدارم امدم برا شما نظر بزارم بعد برم بخوابم شب بخیر مرسی که به ما سر میزنی همیشه به خوشی و شادی طلا خانومممم
عشق مشکی یواش
20 اردیبهشت 93 7:27
سلام ممنون که همیشه جوابم رو میدین 12 با میگم ببخشید یادم رفت تولدتون رو تبریک بگم سال دیگه جبران میکنم ههه ههه مرسز از شما سال دیگه با کادو
تداعی
20 اردیبهشت 93 11:00
ای نامردااااا مارو دک کردین شام که خوردین هیچچچچچچ شبم موندیدددد هه ههه تداعییی جات خااااالی واقعا خالیییی
عشق مشکی یواش
21 اردیبهشت 93 6:47
مرد ویروسی است که افکار زن راsearch جوانیش راdelete دوستانش را cut فامیل هایش راedit مخش راhang و دهنش راservise میکند روز ویروس نزدیک است به فکر آنتی ویروس باش باشه تو ببخش ما سال دیگه کادو هم میگیریم ای بابا یعنی نظرت در مورد پدرت هم همینه؟ خخخخ باشه، این سری رو میبخشیم
عشق مشکی یواش
23 اردیبهشت 93 8:20
سلام ما اشتباه کردیم برا هرکی نوشتم ناراحت شده حالا ما یک شوخی هم کردیم بازم خوب شما جواب دادین اون دو وب دیگه جوابم هم ندادن امیدوارم بابای مشکات و تمام باباهای دنیا خوب سلامت باشند امروز روز مرد نمیخواید مطلب جدید بزارین اینم برا تمام باباهای مهربون هه ههه قربونت نه ما ماهی یه پست میزاریم، کار شآقی میکنیم هه ههه
مامی وانیا
26 اردیبهشت 93 1:16
عزیزم تولدت دوباره مبارک مامانی تنبل گوشی هم خریدی دیگه ببینم از این به بعد چه توجیهی داری واسه عکس نذاشتن ایشالاه همه ماههای زندگیتون پر از خوشی باشه مرسی طلا عکسای قبلیم توی دوربینم هست که متاسفانه فیشش و نمیخونه
عشق مشکی یواش
27 اردیبهشت 93 7:29
سلام شما تنها کسی هستین که هم زود به زود میاین هم جواب تمام نظرام رو میدین الاهی فدایی شما مامان مهربون بشم امیدوارم خدا هم جواب تمام دعاهاتون رو بده ههه ههه فکر کنم شما هم تنها کسی باشی که زود به زود سر میزنی شاغلی؟ بچه نداری؟ خودت وبلاگ داری؟
عشق مشکی یواش
29 اردیبهشت 93 6:48
سلام صبح بخیر امیدوارم تمام صبح های زندگیتون مثل مشکات خوشگل باشه دانشجو هستم بچه هم ندارم آخه منی که بچه ندارم چه طوری وبلاگ داشته باشم موفق باشی خانومی چه اشکالی داره؟ وبلاگ و هر کسی میتونه داشتا باشه :دی
عشق مشکی یواش
30 اردیبهشت 93 6:34
سلام میشه بگید این دی یعنی چه یکی از دوستای وبلاگیم هم میگفت دی از طرف من این مشکات خوشگل رو یک بوس آبدار محکم کن سلام خوبی خانوم؟ مرسی این :دی به انگیلیسی یعنی متوجه شدی؟ توی چت اگه D: رو بزنی این عکس میاد
عشق مشکی یواش
31 اردیبهشت 93 6:44
سلام بر مشکات شیرین و بامزه ی خودم وسلام بر مامان مهربونش امیدوارم هرجا که باشی زندگیت مثل خودت شیرین باشه
عشق مشکی یواش
3 خرداد 93 6:40
سلام خانمی کجا بودی دلمون فکر افتاد من هر روز میامدم برای خوندن نوشتهای شما ولی شما نیامد بودین آخه من هر روز صبح به 7 وب سر میزنم ولی با آمدن تو وب شما و خوندن مطالبتون حس میکنم خواهری رو که هیچ وقت نداشتم پیدا کردم کسی که همیشه دوست داشتم داخل زندگیم باشه ولی نبود آخه من تک فرزندم میزاری این زهرا که الهی فدات بشه بهت بگه خواهر سلام خوبی زهرا جون؟ آخی، عزیزم من معمولا ماهی یک نهاااایتا دوبار وب و آپ میکنم چشم ایشالاه فردا پس فردا اپ میکنم
عشق مشکی یواش
7 خرداد 93 6:37
سلام یه سلام آلبالویی به تو که خیلی هلویی یه سلام توت فرنگی به تو که خیلی قشنگی یه سلام پرتغالی به تو که خیلی باحالی صبحت بخیر باشه حدیث جون خانمی تو که جواب منو ندادی سلتم طلا شب و روزت بخیر جواب چه سوالیت و ندادن؟! این هفته سفارش کیک داشتیم سرم خیلی شلوغ بود هفته دینده هم مولودی داریم.... کلا یه کم درگیرم!
عشق مشکی یواش
11 خرداد 93 7:15
سلام منم امتحانام شروع شده دیروز دوتا امتحان با هم داشتم برام دعا کنم مگه شما شیرینی فروشی دارین اگه کیکاتون به خوشمزگی مشکات باشه که دیگه حرف نداره شما خونتون جشن میگیرید برا کی برای امام حسین من هر روز میام تو هر وقت تونستی بیا جوابم رو بده نمخوام مزاحم کارت بشم امیدوارم همیشه موفق باشی و زندگی نه به شیرینی کیک بلکه به شیرینی مشکات نازم داشته باشی دوست دار همیشگی شما مامان مهربون زری سلام عزیزم انکیزه شدی برام واسه آپ کردن وبلاگ شیرینی فروشی نداریم ولی شیرینی و بیسکوییت و کیک درست میکنیم. و ابته برای فروش هم... برای نیمه شعبان مولودی داریم انشالاه خونه مامانم. مرسی عزیزم، امیدوارم تو امتحاناتت موفق باشی و نتیجه تلاشت رو ببینی. امشبم اومدم وبلاگ آپ کنم
سحرناز
11 خرداد 93 23:51
تولدت مبارک مامان خانومی همیشه خوش باشید مرسی دوستم قربونت برمم