نوین کوکییز،برف سنگین، خونه سیما جون، باقالی پارتی،فوت مامان بزرگ
سلام خوشگل و ناز مامان
با اینکه تو دوره استقلال طلبی هستی ولی خیلی چیزها رو میفهمی و رعایت میکنی! منظوم به نسبت سن و هم سن و سالاته، اگه نه با هم برنااااامه داریم سر هر چیزی!
مثلا می خوایم بریم بیرون، میگم بیا لباس بپوش می خوایم بریم، میگی: من نمیام!
می گم نیا! باش! میگی: نمیباشم!!!!
کلا کار هات و حرفات خیلی با مزه شده، همیشه بوست میکنم، نازت میدم و میگم دوست دارم! امروز عصری که می خواستیم بخوابیم، بوسم کردی، نازم کردی، گفتی مامان، من و دوس داری ! هه ههه خوشحالم که این و فهمیدی :دی
خبر جدید اینکه چند وقتیه داریم بیسکوییت و شیرینی درست میکنیم، اونم از نوع فانتزیش. شما هم حسابی بهتون خوش میگذره چون یا ما میریم خونه شیما جون، یا اونا میان اینجا! از خوردن بیسکوییت ها هم که بی نصیب نمیمونین!
امسال تو بهمن ماه یه برف درست و حسابی زد، که تقریبا سه روز بارش داشتیم. اینجا همه چی عالی بود ولی این برف سنگین، توی شمال، از همه جا سنگین تر بود و یه مقداری هم خرابی به بار آورد.
یه روزی تقریبا یهویی، با چند تا از دوستا رفتیم خونه سیما جون. اونجا هم خیلی خوش گذشت، سیما جون مچککریم :دی
صفورا جون، مامان آوا باقالی خیلی دوست داره!!! عکس های شب یلدای ما رو دید و شیفته باقالی هامون شد، ما هم قولش و دادیم و در نهایت طی یک مراسم باقالی پارتی، با عصرونه تداعی جون، به قولمون وفا کردیم :دی
البته جای بعضی دوستان خالی بود، ...
و امــــا، بدترین خاطره ای که تو وبلاگت دارم مینویسم: مامان بزرگ مهربونم فوت کرد! چقـــــــدر ازش خاطره داریم، چه چیزهایی که ازشون یاد گرفتیم، چه حرف هایی که ازشون ضرب المثل شده برامون. جای خالیش خیلی خیلی حس میشه، خیییلی. ولی امید وارم جاش تو بهش سبز باشه...
چند تا عکس چامونده از قبل:
درخترم وقتی ژست میگیره
جدیدا دوربینو میده دستم میگه ازم عکس بگیر:
مشکات خیلی به کتاب و نقاشی علاقه داره. میگم خیلی یعنی خیلی...
این نقاشی و که کشید اومد و گفت مامان ماهی کشیدم. این اثر هنری برام بیشتر از کار های داوینچی ارزش داره!!!
دو سه ماهه اخیر، نقاشی هاش به شدت کوچیک شدن
یکی از اون روزایی که رفتیم برای شیرنی پزون:
این شیرینی پنجره ای با طعم هلو.... بسیار فانتزی :دی
یه سینیش و این وجه ها خوردن!
مشکات در حال قالب زدن خمیره خودش! به قول خودش کمیر
اینم برف! روز اول و تو خونه!
مشکات نصفه برفا رو خورد خخخخ
فرشته کوچولوی من ، بعد حمام، تیپ زد و نشسته خوابید
سومین روز برف و درب خونه سیما جون که یخ زد و باز نمیشه هه ههه
برف رو موهای فرفریه دخترکم
باقالی پارتی و عصرونه خوشمزه تداعی جون و البته، دسر خوشمزه و خوشگل زهرا جون
فعلا همین عکس و داشته باشین تا بعدا از دوستام بگیرم عکس های مهمونی رو
اینم بیسکوییت های خوشگل ما
www.novincookies.blogfa.ir