مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نور زندگی ما

خونه هانا جون+ خونه بنیتا جون+ خونه علی جون

1392/4/23 16:11
نویسنده : مامان حدیث
5,158 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی ماه رمضان شروع شده. قبل از شیر گرفتنت رفتم پیش دکتر صدوقی که بپرسم میتونم از شیر بگیرمت یانه؟

فکر می کردم الان می گه نننننننههههه!!! بزار بچه دو سال و کامل بخوره !!!!  اونوقت منم امسال و روزه نمی گیرم ....

ولی دکترت گفت می تونستم 5 ماه پیش هم این کار و انجام بدم و آخرین امید منم نا امید شده و امسال روزه گیر شدم :دی

روز اول ماه رمضان نیوشا جون و مامانش از اصفهان اومدن تهران و مریم جونی بخاطرش مهمونی داد و ما هم خودمون و چسبوندیم بهشن

از غذا هایی که سرو شد و بوش و خورنده هاش نمی گم که روزه م باطل میشه هه ههه

ولی عکساش  میزارم

خونه هانا جون

رهام گندم جون ، سبحان مریم گلی جون ، اوای صفورا جون، مشکات خودم ، هانای مریم جون

اینم نیوشا خانم گل که خییلی با نمک بود کاراش مخصوصا حرکات موزون با آهنگش

کلا یه پای عروسی بود از رقصش و سوت سه انگشتیش و اوه اوووه گفتناش نیشخند

هندونه خورونههههه

من که روزه بودم نخوردم ولی مثثثله اینکه خوشمزه بود

فکر کنم نظر آوا هم همینه

بزنم به تخته رهام هم مثله مشکات قلدره و از پس خودش بر میاد. واسه همین یه کمی با هم درگیر می شدن!

دختر خانومای گل در حال نقاشی کردنقلب

باز هم دختر خانوم های گل در حال نقاشی کردن البته این بار خونه خاله سارا :

الهی فدای اون چشاش . چقدر اون روز بهم مامان می گفتی خندهماچ

این مشکات راه میوفتاد همه پاستل ها رو جمع می کرد تو دستش ! خخخخ

مشکاتم!قلب

آوا جون بنیتا جون هاااا مشکات جون

تو رو خدا دوتا بنیتا رو نگاه!  بچه های ما کلا در حال شیطونی و بازی بودن این دو تا عروسک هنوز همونجا نشستن.

من موندم ماماناشون چرا دومی و سوی رو نمیارن ؟نیشخند

مشکات داره بی بی تی وی میبینه

تو خونه ما ضربه زدن ممنوعه

مشکات هم اینقدر یواش و با احتیاط میزد رو شکلهااانیشخند

 

پادشاهی کردی وسط دو تا مظلوووم

مشکات داره کتاب بی بی انیشتین می خونه واسه بنیتا جوناقلب

البته نمی گذاشتی هیچ کدومشون دست بزنن به کتاب!!!

الهیییی! بنیتا رو! سنگر گرفته! از راه دور می خواد ورق بزنه از دست این مشکات خانوممم

افطار هم رفتیم خونه علی جون! چون شب بود نمی شد تو حیاط برین واسه همین تو خونه رفتین تو استخرنیشخند

چقدرم با هم پرده بازی کردین . همشم به هوای علی من و صدام می زدی زنداییزبان

اینم اخر شب که معمولا دم ت در میاااد

در حال خوردن نوگل (نوقل). همونی که نیر جون برامون سوغات آورد.  خاله ش داره تموم میشه! بسته بعدی رو بفرست بیادنیشخندگاوچران

اینجا ماست خوردی. بهتره بگم ماسک ماست گذاشتی ، رو خودت و لباسات. بابایی به زور اوردتت که عکس بگیرم ازت.

این شد که قیافت  این شدماچ

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

صبا مامان نیوشا
23 تیر 92 12:28
وای عزیزم عاشقتم با اون مدل ناز حرف زدنت و اون قلدر بازیت.
من خیلی شرمندت شدم که نیوشا گریه ات رو در اورد خوشکل بلا.... بوسسسسسس


نه باباااا این حرفا چیه؟

یه ضرب المثل معروف هست میگه بچه هاا باید بزنن تو سر هم تا بزرگ شن :دی
مامانی وروجک ارمیا
23 تیر 92 17:07
سلام عزیزم.نماز روزه تون قبول!قربون قلدر بازی مشکات جونی.پس ارمیا حریف داره.


هه ههه اره
مشکاتم یه رگش شمالیه خخخخ

مررسی قبول درگاه حق
مریم مامان پندار
24 تیر 92 15:17
ماشالله به این دختر نازنین دلم براش تنگ شده حدیث ببوسش راستی ممنون بامعرفت که به پندار سر میزنی


خواهش م کنم گلم
بیا کلوپ ببینیمت دلمون وا شه
شيما مامان رهام
31 تیر 92 0:18
الهيييي قربوووون اين دختر خوشگل برم من


مرسیییی. خدا نکنه
نیر
31 تیر 92 18:34
همیشه خوش باشیم
نماز روزت قبول
میخواستی مشکاتو بهانه کنی کافر بشی



مرسی
آخ گفتی. نشد که بشه!!!
مرمر(مامی کسرا)
31 تیر 92 19:36
عزیزم چقدر خوشگلی تو؟؟؟به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم...دست مامانی رو بگیر و بیارش...آفرین به تو دخمل ناز... اگه امکانش هست یه رای کوچولو هم به کسرا کوچولوی منم بدید...مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی............................. کد 495 رو به 20008080200 اس کنید لطفا........