مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نور زندگی ما

92/4/6+ عکس

1392/4/10 15:20
نویسنده : مامان حدیث
5,266 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مشکاتم خوبی مامان؟الان پیشم نشستی و از تو گوشیم فیلم حسنی رو باز کردی و داری میبینی.

کاملا مستقل و هدفمند میری تو قسمت گالری و موزیک و فیلم میبینی. از اون هدفمند تر فهمیدی که کانتکت هام و چه جوری بیاری و عکس بابا رو میاری و زنگ میزنی بهش و فوری گوشی و میاری میدی بهم و می گی بابایی...

همچنان کتاب خوندن و خیلی دوست داری. از هفته پیش کتاب دویدم و دویدم و شروع کردیم و شما الان شعرش و می خونی. میگی: "دبیدم دبیدم خامونه -همون خانومه- اب داد نون داد بخورررر. بز بزی علف بخورهههه. اتیییش . قیچی ... "

تاب تاب عباسی رو هم اینجوری می خونی: "تااااا تاااا عباشی، خدا ننداژیییی، بگل مامان بابا بنداژی"

غذات و که تموم می کنی، دستات و بلند می کنی و می گی الهی شک (الا خورت)

به محدثه میگی محثثده. به خانومه می گی خامونه. به بیسکوییت میگی بیخوییت. به غیر از اینا بقیه و تقریبا درست میگی.

لطفا و بفرمایید و مرسی رو یاد گرفتی و با یه ناز و عشوه ای تشکر می کنی که همه می خوان بخورنت.

یه کتاب داری راجع به یه خانم مرغه که تخم میزاره بعد دوستاش که میشن بقیه حیوونای مزرعه، میان می گن بهش که بیا بریم بازی، اونم میگه نه من باید رو تخمم بشینم. اخر سر هم جوجه از تخم درمیاد و همه با هم میرن بازی می کنن. حالا تو هر صفحه ش یه خط نوشته . مثلا اقا گاوه خیلی بامزه اومد به خانم مرغه گفت بیا بریم بازی. ... اقا خوکه خیلی بامزه ، خانم اردکه خیلی بامزه و به همین صورت

آقا من از این کتاب بدم میاد، اعصاب خورد کنه، ولی تو عااااشقشی. یعنی هر بار که میاریش باید حداقل 10-12 بار بخونیمش. خلاااصه، من این کتاب و قبل عید قایمش کردم. این سری که مهمون داشتیم پیداش کردی و اومدی دادی دستم بخونم. من گفتم مامان بشین خودت بخون. شمام ورق می زدی می فتی بامججه، با مججه من و داری؟؟؟؟ داشت شاخ هام درمیومد. من این کتاب و از قبل عید به اینور برات نخوندم ولی شما یادت بود متنش رو....

راستی این سری مریض شدی یه  اسهال شدید با دو سری استفراغ. تو 5 روز 1 کیلو کم کردی. بی رمق شدی . البته خدا رو شکر امروز خیلی بهتری

الان دار با ماژیکت رو تخته وایت برد نقاشی می کنی تو رنگ ها ابی زرد صورتی سبز و قرمز رو بلدی! افرین!

عکس ها با توضیحات در اداممه مطلب

 

اول بگم این عکسا تو دوربین خاله هدی بود که جدیدا به دستم رسید.

اینجا خونه فرشته جون شب یلدای 91 که همگی اونجا جمع شده بودیم چون دایی هومن دو روز بعدش می خواست بره (دایی هومن دلمون برات تنگ شده، خیییلی دوست داریم)

 

اینجا خونه پدربزرگ منه، عید امسال توپ بازی با توپ امیر رضا

اینجا حمام خونه مادر جون مشکات در حال کشیدن نقاشی با رنگ انگشتی. تقریبا یک ماه و نیم پیش

 

اینجا خونه هانا جونه: خیلی خوش گذشت. مریمی مچکریم هانا جون مچکریم :

نی نی های گل در حال بازی کلاغ پر

دختر قلدر من گوشی صفورا جون و گرفته که اممه گرد (انگری برد) بازی کنه و گوشی رو به آوا جون نمیده، بهش می گه دست هم نزن نیشخند

من شرمنده اخلاق ورزشکاریتم آواخجالت

این الگلنگه نزدیک بود سرش خون و خونریزی شه. مشکات واسه من آبرو نذاشت

اینم خونه چادری که اکثر بچه ها خیلی ازش خوششون اومده بود و همش میرفتن توش :دی

اینم مشکات و ارتا جون البته با اریا خیلی جور شده بودی و همش می گفتی اریا جوون نیشخند

 

فردای مهمونی دوست خاله هدی دعوتمون کرد مجتمع الهیه به صرف نهار و بعدشم طی یک سوپرایز ما رو برد باغ پرندگان

شما و ابوالفضل مثه بچه غورباقه همش لب ابنما بودین

اینم از باغ پرندگان که بسیااار زیبا بود

برگشتنی اومدیم تا ارسباران که بابا بیاد دنبالمون

اونجا هم تو بوستانش بازی کردیم

و امممما..... ییلاق رفتنی که مصادف شد با از شیر گرفتنت

اینجا حیاط ویلای پدر جونه که در حاله ساختنش هستن

شما داری با چوب میزنی به حلزون ها خخخخ خخخخ

وقتی خسته میشدی نه میومدی بغلمون نه خودت راه میومدی

مینشستی و با چوب چشم چشم دو ابرو می کشیدی. منم ازاد گذاشتمت تا حسابی کیف کنی

اینا گلادیاتور ها هستن: اینجور پسرخاله ای داشتی تو

حتی وقتی مه میومد بالا، بازم حاضر نبودی بیای تو خونه

 

نهایتا با بازی زامبی (به قول خودت دامبی) باید تو خونه نگه تون می داشتم

داریم میریم دور دور. تو راه اسب و گاو و الاغ و ببعی هم دیدیم و شما با این حیوونا از نزدیک آشنا شدی

ار اونجایی که مدل افغانی ها تو ماشین نشستیم، پای من خواب رفته بود و شما با خاله هدی رفتین عکس گرفتین

اینجا داری به گلها اب میدی: "گل! اب بخووور"

خاله هدی خیلی ازتون عکس گرفت. به به چه عکسای قشنگی ولی ببین شما رو کجا نشونده؟ روی دیوار گلی که زیرش پره تیغه!!!

اینجور خاله ریسک پذیری داری ههه ههه

گفته بودم که اونجا کلا کاری به کار من نداشتی و این باعث شد که یهویی تصمیم بگیرم از شیر بگیرمت

با بابایی رفته بودین سر خونه پدر جون اونم برای اینکه بهونه من و نگیرین دست به هر کاری می زد. این یه نمونه شه: مشکات و ابوالفضل در حال فرغون سواری

 

این سری عکس زیاد گذاشتم جبران پست بدون عکس قبلیم و این همه تاخیر

 

خاله قربون اون همه ابراز احساساتت بشه الهیییی

اینم عکس اخر

داری میری؟ بای بایییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان حسین جون
6 تیر 92 15:32
سلام دوستان گلم حسین جون وپسرخاله ش محمدیزدان جون درمسابقه جشنواره تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده دوستان عزیزم اگه می تونید باارسال یک اس ام اس باقیدکد202 203 به شماره 20008080200بهشون رای بدین لطفا کدها رو همینجور که نوشتم بنویسین بدون خط فاصله یا هر علامت دیگه ای از لطف شما سپاسگذارم
مامان آرینا مو فرفری
6 تیر 92 15:33
سلام دوست عزیز آرینا در جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به دخترم رای بدین. فقط کافیه کد 143 را به شماره 20008080200 پیامک کنید. هر فردی که شماره همراه در اختیار دارد مجاز به شرکت در رای گیری است.(دوستان، آشنایان، خانواده، فامیل) هر شماره موبایل تنها یکبار مجاز به ارسال پیامک است.در غیراینصورت رای محسوب نمی شود مرسی از همراهی شما. ---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ ______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ ________$$$(¯`(*)´¯)$$ ___________$(_.^._)$ ____________$$$$$$
هومن
7 تیر 92 7:49
سلام دایی داشتم عکسای شب یلدا رو میدیدم. بدجور دلم برات تنگ شد. گفتم بیام یه حالی ازتون بپرسم. رضا یزدانی من **


مرسی دایی جووون
من و مشکاتم خیلی دلمون برات تنگ شد
قاطی عکسات که از هدی گرفتم، یه عکس هست داری تو کباب پز کباب می پزی
هیییی :ی
هومن
7 تیر 92 7:55
ها ها ... جالب بود. من عکسا رو تازه دیدمممم. حدیث بی معرفت به من این عکسا رو چرا نشون نمیدی؟ ها؟ دلم برا این دو تا یه ذره شد. واسه تو و هدی اصلن


ههه ههه عکسا تو دوربین هدی بود
تازه الان گرفتم :دی
نظر لطفته که این شیطون کله ها رو بیشتر دوست داری :دی
یه عکسای دیگه هم هست نمیشد اینجا گذاشت بعدا برات ایمیل می کنم خخخخخ
صبا مامان نیوشا
7 تیر 92 12:27
وااااااااااییییییییییییییی ماشالااااااااااااااااااا هزار ماشالااااااااااااا
ادم فکر میکنه این خانومه 2-3 سالشه اینقدر میفهمه و با هوشه..... کیفففففففففففف کردم ماشالا اسپند براش دود کن دوست جونم


هه ههه نظر لطفته
بعله هرجا براشون بصرفه از هوششون استفاده می کنن. حالا تو خودت و بکش یه چیزی که نمی خوان و یاد نمیگیرن
قربونت برم :بوووس
سحرناز
8 تیر 92 0:36
چه خانومی شدی ماشالله قربونت برم من
همیشه در گشت و گذار


مرسی عزیزم
جای شما خالی :دی
آني
8 تیر 92 10:43
واي چه عكساي قشنگي چه ييلاق قشنگي چه دخمل قشنگي


چشای قشنگته که همه چی رو قشنگ میبینه
تارامامان پرتو
8 تیر 92 12:54
عسیسم چقدر شیرین زبون شدی هزار ماشالا
چقدر مامانی برات عکس ترکوندهدستش درد نکنه


ههه ههه مرسی خاله جونش ترکونده دستش درد نکنه

مرسی از شما که به ما سر زدین
مامی مائده
8 تیر 92 15:33
عزیز دلمیییییییییییی عکسات خیلی قشنگ بود خوشگلکم


مرسی عزیزم :دی
النا
9 تیر 92 16:38
عزییییییییییزم با اینعکسات میکشی مارو بابا جوووووون

قربونت برم من شیرین زبوووووووووزوون خاله

ضمنا اون عکسش با فرقون خیلی با حالهههههههههههه چه ژستی هم گرفته ووروجک


هه ههه اره جات خالی اگه بدونی فرقون سواری چه صفایی داره ههه ههه
صبا مامان نیوشا
10 تیر 92 14:59
حدیثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثثث سوتی دادیا. تاریخ پستتو نگاه کن.... جای 4 و 6 عوض باید بشه. جانممممممممممممممممم


هه ههه ما اینا رو سوتی نمی دونیم خواهرررر وضع ما خیلی داغون تر از ایناست
ولی الان میرم درستش می کنم
sanaz
11 تیر 92 10:24
www.myninishop.com
مشاور تبلیغاتی (خورشید)
16 تیر 92 18:30
درود بر شما.. دوس داری وبلاگ شخصی داشته باشی ؟دوس داری وبلاگت زیبا باشه؟پس به وبلاگ پارسایی سر بزن و از نمونه های طراحی دایی دیدن کن ....منتظر حضور گرم شما هستیم.
مریم مامان پندار
18 تیر 92 10:03
ای جانم ای فای تو مشکات گلم بشم من باهوش حدیث براشس اسفند دود کن ببوسش دختر گلم رو


مرسی عزیزم
چشششم
مامانی وروجک ارمیا
23 تیر 92 17:24
ماشالله ماشالله بزنم به تخته مشکات جون خیییلیییییی اکتیوه.افرین افرین به مامان گلش که اینقدر با حوصله براش داستان میخونه و باهاش کار میکنه.من و ارمیاتو این زمینه اصلا با هم نمیسازیم اخه ارمیافقط میخواد تند تند صفحه عوض کنه و بعد هم پاره شون کنه.کلا همون دوچرخه سواری تو کوچه بهترین گزینه برا ارمیا ست.


هه ههه شاید فرق دختر من با پسر ها همین باشه :دی

اتفاقا خودت حوصله داری که حاضری لباس بپوشی بری تو کوچه :دی
آفرین