ییلاق+ از شیر گرفتن
سلام عزیزکم
الان ساعت 4 بعد از ظهره و شما خوابیدی(البته بعد کلی نق نق ، رو پای مادر جون خوابیدی) منم فرصت رو غنیمت شمردم که بیام بگم چی ها شد:
هفته پیش تو قبل تعطیلات ارتحولی از تهران اومدیم شمال و دوشنبه شب رفتیم ییلاق پدر شوهر خاله هدی توی لهه(بالاتر از شیخ موسی). به به چه هوایی. شب ها با لباس زمستونی می خوابیدیم، کنار بخاری. روز ها هم با استین بلند، و کلاه افتابی ...
روز دوم پدر جون و مادر جون هم اومدن و از اونجایی که شما اونجا رو خیلی دوست داشتی و فقط می خواستی بری تو تراس و حیاط و بیرون، اصلا من و تحویل نمی گرفتی، خیلی یهویی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت.
روز اول به شدت خانم بودی و فقط سه بار خیلی محترمانه گفتی می می، منم جواب دادم که لالاهست، شمام بیخیال شدی
فردا صبحش 6 صبح بیدار شدی. از گشنگی! هرچی دم دستت بود خوردی. اون روز هم خوب بود ولی من موندم یه درد وحشتنااااک. طبق سفارش عزیز، دو شب یواشکی بهت شیر دادم . دیشب از درد نمی دونستم چی کار کنم. مادر جون یه مسکن قوی داد خوردم و دو ساعت بعدش شنگول و منگول شدم
البته در همون حین با دکتر رشیدی در تماس بودم و ایشون مثل همیشه من و با داروهای گیاهی راهنمایی کرد.
عکس های کوه و یه سری عکس جدید و تو ادامه مطلب خواهم گذاشت چون تو دوربین خاله هدی ( به قول خودت خاله ییی هست)
مشکاتم ، تقریبا همه کلمات و می گی بعضی ها رو درست، بعضی ها رو هم با مززه همش با گوشی من زنگ می زنی به عمو مهدی(بابای ابوالفضل) و می گی : اللللوووو عمو میدی خوبی؟؟؟
صدای این حیوون ها رو بلدی ( ببعی.گاو.بز.اسب.خروس.بوقلمون.جوجه.اردک.غاز.گنجشک.کبوتر. موش. ادای ماهی.سگ.گربه.میمون ...)
خیلی شیییک با گوشی من از کانتکت ها شماره می گیری ، کلیپ حسنی و شیما جون و میاری، توی موزیک می ری و اهنگ می زاری و می رقصی
امروز روز سوم که شیر نمی خوری (به غیر از دو شبی که یواشکی بهت شیر دادم) دیشب که من درد داشتم، شما هم خیلی بی تابی کردی. واسه همین با بابایی رفتی بیرون و دور دور کردی.
کاملا با حرفات بهم می فهمونی چی می خوای.
گوشی بابایی رو برداشتی و وقتی بابا گفت بدش به من، خیلی شیککک تو چشاش نگاه کردی و گفتی: "نمی دم" و من از الان دارم غصه سه سالگی که اوج استقلال طلبیته رو می خورم که چه جوری با هم کنار بیایم.
دیشب که با کیان چت می کردیم، بهش می گفتی کیان! دست نزنی!!! بعد انگشت اشارت و تکون می دادی.
فائزه جون رفت تو اتاق، گفتی: عممممهه نررروووو ( البته شما به همه خانوما عمع می گی)