مشکات، عروسی دایی هومن، محرم 91
سلام عشقم
الان ساعت 4 صبح ه و تو خوابیدی منم از فرصت استفاده کردم و اومدم وبلاگت و آپ کنم.
21 ابان ماه امسال، عروسی دایی هومن و فرشته جون بود. از اونجایی که هفته بعد محرم بود و اون ها هم دیر اقدام کردن، عروسی تو شب دوشنبه بود. هوا نسبتا سرد بود و بارونی
ما امل بودیم چون من با شما نمی تونستم برم ارایشگاه، اونجا موندیم که عمه مریم کمکم کنه. تو این مدت شما یه دو ساعتی خوابیدی. خوشحال بودم که آتلیه که میریم خوش رویی ، ولی حییییف نذاشتی ما هم عکس درست و حسابی بگیریم. عروسی تو جاده فرح اباد (جاده دریا) ساری بود و شما کل مسیر و خوابیدی. این همه بی خوابی واسه چی بود مادر؟
خلاصه اون شب حسسسابی به همه خوش گذشت. ایشالاه عکسای اتلیه رو بعدا آپ می کنم.
محرم امسال علی رغم تعطیلی 4 روزه نرفتیم شمال. عوضش عزیز اومد تهران. این چند روز و با اون ها بودیم.
حالا تو عکس ها توضیح می دم برات مامی
تا در یخچال باز میشه میدوییی بعد میری تو یخچال
اینقدر یخچال بوق بوق می کنه که صدای بابا در میاد در یخچال که می خواد بسته شه هلش می دی و قیافت مثل طلبکار ها میشه
حالا خدا رو شکر جدیدا گول می خوری . بهت می گم در و ببند بعد که می بندی من یه عالمه برات دست می زنم و هورا می کشم تو هم ذوق می کنی
امسال برات تولد نگرفتم. گذاشتم ایشالاه سال دیگه که خودت هم لذت ببری
ولی 3 تا کیک داشتی:
اولیش، خاله فاطمه اینا یهویی اخر شب اومدن خونمون:
این جا فوت کردن و بلدی و داری شمع تولد 1 سالگیت رو فوت می کنی
این کیک تولد گروهیتون توی پلی هوس ه:
این تولد خونگی هم خونه آقا جونه:
خیلی یه دفعه ای شد!
این سری اومدنی از شمال وایسادیم امام زاده هاشم، دل همه آآآاب آش خوردیم
این هم آش خور من:
قربون خدا برم ببین پارسال این موقع چی بودی و الان هزاااار ماشالاه چی شدی؟ خدایا شکرت
اینم از امسالت: این تو کوچه مونه که یه هیئت سامنی ها هست
البته افتاب تو چشاته واسه همین قیافت این جوری شده ههه هه
اینم هنر آرا گل ه. من خیلی از کار هاشون خوشم میاد
هر سال یه طرحی واسه عاشورا میزنن. همیشه تحسین بر انگیز .و منحصر به فرده. توی عکس خیلی به چشم نمیاد ولی از نزدیک فوق العاده بود.
اینجا تو خیابون نیروی دریایی ه، انواع چایی رو صلواتی می دن. من اینجا رو خیلی دوست دارم
پارسال که اومدیم اینجا، خاله فاطمه گفت سال قبلش نذر کرده بود که اگه ما بچه دار شدیم بیایم اینجا به این گهواره علی اصغر، نذر مون و ادا کنیم.
توی راه عزیز سینه زدن و یادت داد ولی باز تا اهنگ میشندی نای نای می کردی
این پارسالته فنقلی من
اینم امسالته، مامان قربونش بشههههه
البته خواب بودی، تا پتو رو از روی سرت کشیدم بیدار شدی. داری سلام می کنی
اینم همون گهوارست که من بهش یه حس خاصی دارم
ما که بچه بودیم روز عاشورا همیشه شمع روشن می کردیم . این و که دیدم، رفتم تو اون سال ها .....
این عکس هم داغ داغ ماله امشبه
خیلی برام عزیزی مشکاااات