مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نور زندگی ما

مشکات و کار های جدید ترش

1391/10/23 5:53
نویسنده : مامان حدیث
1,231 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

خوبی مامان؟

ببخشید که خیلی وقته نتونستم بیام وبلاگت و اپلود کنم

عوضش با دست پر اومدم

از کار هات بگم که شیرین زبون تر از قبل شدی

تقریبا هر کلمه ای و تکرار می کنی. دایره لغاتت خیلی خیلی زیاد شده

تا لب تاپ و میبینی میگی باجی باجی (بازی)

تا oovoo میاد بالا، میگی دایی که باهاش چت کنیم هه هه

یه پله از مامانت بالاتری

امروز خودت شعر می خوندی و می رقصیدی

خیییلی خیلییی خنده داره این حرکتت. رقصت علاوه بر تکون دادن انگشت ها و مچ دستت، سرو گردن و الان کمر(شکم) هم شامل میشه

مامان قربون اون همه غر و ادات بشه

ببخشید ها ولی پی پی رو هم کامل می فهمی حتی اگه به قول ابوالفضل گازش هم بیاد، میای پیشم می گی ماما، پی پی

بعد من می گم دراز بکش ببینم، شمام می خندی و می زاری من چکت کنم

عششششقمی، عاشقتم جوجه طلایی

وقتی هم می خوام ببرمت دستشویی بشورمت می دوویی و فرار می کنی

منم یه دور کل خونه رو دنبالت می دو ام شمام حسابی کیف می کنی.

برای تنظیم خواب شبت ، دارم شیر شبانه رو حذف می کنم. به عبارتی حذف کردم

شب اول دقیقا 40 بار نشستی گریه کردی و دوباره خوابیدی

منم پیشت دراز کشیده بودم، مامان فدات شه، التماس می کردی واسه شیر

چقدر به من و خودت سخت گذشت اون شب!

کارم به گریه کشید

اخه دیر اقدام کردم. شما الان همه چی و می فهمی، وای میستی نرده تخت و می گیری، عاجزانه صدام می زنی. ببین چه حالی از من می گذره مادر.

عوضش امشب سومین شبه که کل شب و بدون شیر می خوابی و من از این که داریمم به نتیجه می رسیم خیلی خوشحالم

بگذریم

دایی هومن هم الان پیشه دایی حامد و فائزه جون کیان گلمه

دیگه کاملا مستقر شده. ولی شما ابوالفضل خیلی بهش وابسته شده بودین :دی

ایشالاه همه شون هر حا هستن شاد و پیروز باشن

راستی امشب تولد دایی جونت بود. چت کردیم باهاشون و بسیار مسرت بردیم کلی هم براشون غر دادی و رقصیدی.

حدودا دو هفته هست نمیریم شمال

نه که همیشه اونجاییم همه دلتنگت شدن

این سری شمال که بودیم تب کردی

اولش فکر می کردم از دندون فرداش بیشتر شد که اومدیم تهران

پس فرداش وحشتناک شد و ساعت 11 شب رفتیم درمانگاه تخصصی اطفال پگاه

تبت قطع نشد مادر، روزی 4 تا شیاف! از شیاف متنفرم، تبت قطع و وصل میشد. از دوست بابایی شماره دکتر دخترش و گرفتیم و رفتیم اونجا

خلاصه بعد 5 شب تب داشتن بالاخره قطع شد. اشتهات هم کلا قطع شده بود مادر. فقط شیر می خوردی

این سرمای لعنتی رو هم از امل سوغات گرفتی.

اعصابم بهم میریزه واسه همین دلم نمی خواد بریم شمال. این سومین سرمای بدت بود که هر سه تاش و از امل گرفتی.

چه می دونم مادر، بابایی میگه بدنت قوی میشهو سختیش و بی خوابیش و اعصاب خوردیش ماله منه ...

خلاصه اینکه مادر

بس که این روز ها شیرین شدی، روزی 1000 بار عاشقت می شم. دوست دارم گل خوش بوی زندگیم

راستی، مامی یه غصه کوچولو تو دلشه، به خدای مهربون که به شما نزدیکتره بگو زودی اون و از دل مامی پاکش کنه

مرسی گل نازم

عکسات و با شرح تو ادامه مطلب می زارم عزیزکم

 

  اینجا فرودگاه امام هست. خانواده مشکات خانم به همراه دایی هومن

دایی هومن پرواز داشت به فرانکفورت و با 5 ساعت تاخیر از اوجا مستقیم به امریکا

داری بابایی رو هلش می دی که بزارتت پایین. می دونی کجا می خواستی بری؟ پله برقی:دی کلمه پله (بله) رو هم اون شب یاد گرفتی. فکر کنم راحت 20 بار بالا و پایین رفتیم.

با مسئول اطلاعات هم دوست شدی و رفتی تو کابینش. روابط عمومیت توووووپ

نا گفته نماند ساعت 3 نصفه شبه. واسه همین چش و چالمون در اومده ههه ههه

 

این عکس و مخصوصا واسه دایی حامد گذاشتم

یه مدتیه همش یه لنگه شلوارت می ره بالا. مثه دایی حامد:دی مطمئنم ببینه میگه دایی شه خوشگله خرزا دوووور هه هههه

 

اینم یکی از اون شب های سختمونه مامان

پا می شی گریه می کنی، بعد یه وری میوفتی و می خوابی

مامان قربون پاهای لاک زدت بشه(مریم جون خواهر فرشته جون واست شب یلدا لاک زد. از ذوق کلا تو فضا بودی اون شب . قرطی خانم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان شادی
23 دی 91 8:55
سلام میشه به ادرس زیر برید و به دخترم با شناره 23 رای بدید .یک دنیا ممنون میشمhttp://koodakeman91.niniweblog.com/post1061.php
صبا مامان نیوشا
24 دی 91 17:22
عزیز دلم.... میدونی من و نیوشا هم این شب سخت رو گذروندیم الان دقیقا میفهمم چی میگی....
من تازه بعد که نیوشا میخوابید خودم گریه میکردم.... غصم میشد براش اما خوب اینم یه مرحله از رشدشونه.... خوشحالم که موفق شدی....
الهی که من فدای این قرطی خانوم بشمممممممممممم خوشکل منه


اره خیلی سخت بود صبایی
ما چه بچه هاب خوبی بودیم
خودمون می خوردیم خودمون می خوابیدیم
خودمون بازی می کردیم :دی
کلا ما حرف نداشتیم هه ههه
الناز مامان بنیا
25 دی 91 15:15
قربون صورت شیطونت برم من


مرسی عزیزممم
آنی
2 بهمن 91 9:25
قربون این دخمل شیطون ناز نازی برم من....حدیث جون خودت هم خیلی نازی و خیلی شبیه
مریلا زارعی هستی نظر خودت چیه؟؟؟


قربونت برم چشا ناز می بینه ههه ههه
اره من شبیه خیلی ها هستم :دی

چقدر هم ادم باید اعتماد به نفس داشته باشه این عکس و بزراه تووبلاگ :دی

بازم مرسی از لطفت
نیر
13 بهمن 91 0:25
قربون این همه شیرین کاریت دختررررررررررر ماشالله به ناز بودنت عزیزممممممممممممم
مامانی وروجک
16 بهمن 91 22:36
سلام عزیزم فعلا این گلا رو داشته باش تا بعدا سر فرصت بیام شیرین کاری های شیرین عسلتو بخونم.بووووووووووس
سارینا مامان آرمان
21 بهمن 91 7:57
سلام عزیزممممم من هم مشکلم با آرمان همینه همش بیدار میشه تو خواب گریه میکنه تا این بچه های شیطون بخوان بزرگ شن ما رو پیر کردن
سارینا مامان آرمان
21 بهمن 91 7:57
دخملی گلت ماشالله خانمی شده خیلی وقته به وبلاگش سر نزده بودم
ازاده مامانه هانا
21 بهمن 91 16:00
سلام عزیزمممممممممم ماچ اول از دخترت که دلم براش یه ذره شده بودددد بعدشم جایی دایی خالی نباشه دست راستش رو سر ما سوما مامان خانوم خسته نباشیییییییییییییی من هنوز هیچ تلاششی برای از شیر گرفتنو جدا کردن نکردم دوستون دارم خیلییی
باران اردیبهشت
24 بهمن 91 1:30
خوشحالم که موفقیت آمیز بود شبای سخت تهش خوشی بود . من الان یکهفته هست این پروژه رو داریم اما هر بار کلی دلم میسوزه و شیر میدم لذا موفق نشدیم امیدوارم همیشه موفق باشین اون شیطون بلا رو هم ببوس
نیر
25 بهمن 91 0:23
عزیزم خیلی دوست داشتنی هستی چقدر بلا شدی وااااااااااای
مامانی وروجک
27 بهمن 91 22:12
سلام گلم.یه دنیا بوووووووووووووووووس برای این همه کارای جدید مشکات جون.عزیزم افرین به شما که تونستی یه قدم پیش بری و شیرشب رو قطع کنی من اصلا تو خودم نمی بینم که از پسش بر بیام اخه ارمیا شب خیلی بیدار میشه.واقعا کلافه میشم.اینروزا هم داره دندون در میاره فقط شیر منو میخوره.یعنی یه شب امتحان کنم؟
مامانی وروجک
27 بهمن 91 22:15
جونم اون عکسی که شلوارت بالاست با مزه ست.
الناز مامان بنیا
1 اسفند 91 14:10
قربون کاری جدید برم من
مادام بوفی
8 اسفند 91 6:44
سلام مامان عزیز
یه سورپرایز دارم برات...
فرصت کردی حتما ببین


سلام
من چند وقتیه کلا تو سوپرایزم، شمام رو کن!
یاسمن مامان رادین
21 اسفند 91 2:19
عاشقتم.نفسی توووووووووووو