روز کودک مبارک
امروز صبح آقا جون زنگ زد روز کودک و تبریک گفت
شب هم عزیز زنگ زد.
من که از همه جا بی خبر بودم مادر ! ببخشید!
دیروز من و دخترم باتفاق رفتیم بیرون . رفتیم نونوایی، سر راه یه ببعی دیدیم. کلی ذوق کردی و همش خودت و پرت می کردی سمتش.
3تا نون گرفتیم شد 1900 بعد همین مسیر و برگشتیم. تو کل مسیر بع بع کردی
برگشتنی بغل یه خانمی، سگ دیدیم حالا هی می گفتی آپپپپ آپپپپ
دوباره اومدیم پیش ببعی که جلوی قصابی بود، رفتیم گوشت خریدیم کیلویی 24 تومن. فکر کن!!!
غروبی کتاب "دادا تو فصل پاییز" و می خوندم برات، کتاب و ازم گرفتی، شروع کردی به آواز خوندن: دادااا داداااا
اولین جمله ت رو هم 3 روز پیش گفتی: بابایی از ماشین پیاده شد، شمام گفتی "میریم، میریم" یعنی با هم بریم.
بابا پرسید میای؟
سرت و محکم تکون دادی و گفتی: "اییه. من میام"
مامان قربون حرف زدن هات بشههههه
اینم عکس های دیروز
مشکات خانم چند ثانیه وایمیسته تقریبا یک دقیقه
یکی دو قدم هم بر می داره، یهو تولوپ میافته
مشکاااات؟
مشکات وقتی می خواد با کسی ارتباط بر قرار کنه این جوری نگاش می کنه ببینه مزه دهن طرف چیه
دخترم بلااااست!
وقتی ببینه طرف از آشنایی باهاش خوشوقته این جوری میشه :
مامان قربون اون همه ناز و ادات بشهههههه