24/5/91 + عکس
مشکات خانمم
دلم نیومد نیام ، ننویسم
آخه خیلی کار هات با مزه شده:
برق و تا روشن یا خاموش کنیم ، اعلام می کنی بق بق بققق
ایفون که زنگ بخوره، خودت و می کشیییییی، مجبور می کنی هر کی دم دسته، ببرتت جلو ایفون و هی نگاه می کنی و حرف می زنی، جدیدا یاد گرفتی گوشیش و هم می خوای برداری
چند وقتی بود موبایل و میذاشتی دم گوشت، از دیروز الو هم میگی :دی
سوار تاب می شی ، تا تا می خونی. اگه سیر از بازی نشی، بخوام ببرمت، خودت و تو تاب تکون می دی می گی نه نه نههههه
هر کی زبون در آره، پشتش در میاری. حتی اگه تکون بدن ، شمام زبونت و چپ و راست می کنی
تقریبا اعضای خونه مادر جون و میشمناسی ( بس که ما اینجا تلپ ایم )
مثلا پدر جون ، هومن، هدی، ابوالفضل، دد ( مامان پدر جون) تا دد ر میبینی بهش می گی بیا بیا
البته با دست. ولی خودت پیشش نمیری :دی
غذات و هم هی ی ی ی ی خوب می خوری ولی کاملا محسوس لاغر شدی
بس که وروجک شدی ، عروسک نازممم
اینم یه سری عکس جدید
این آروشا خانم، دختر دوست باباییه. ببین وقتی لج می کنی چه شکلی میشییی
اینم شب های شیطنتته که این جوری می خوابی. واااا میری :دی
اینم مشکات با حجاب
این طبلک و همسایه مادر جون برات گرفته
خیلی دوستش می داری
مامان قربون اون چشای پر از شررش بشه
به لب تاب امان نمیدی
زودی یا میری کی بورد و میزنی. یا سیمش و از پشت میکشی. بابا رو به ستوووه میاری :دی
ببین این مواقع که شیطنتت بالا میزنه شبیه پسر بچه های شر میشی