مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

نور زندگی ما

10/12/89 (تودیگه واقعی شدی!)

1389/12/10 13:50
نویسنده : مامان حدیث
438 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نینیییی

تو دیگه واقعی شدیماچ

چند روزی بود که احساست می کردم. واسه همینرفتم یه بی بی چک گرفتم. در کمال تعجب دو تا خط دیدم.

به کسی چیزی نگفتم. فردا دوباره امتحان کردم دیدم بعععله بازم دو تا خط جوابش مثبت بود ، فکر کن کجا ها میشه شما ها رو پیدا کرد هه ههه

من بابل بودم و بابایی تهران بهش اس ام اس دادم گفتم فکر کنم تو دلمی. فقط نوشت ایشالاه خیره. آخه من همیشه از این شوخی ها می کنم. وایسادم بیام تهران آز بدم.

ساعت 6.30 رفتیم dvd player و از تعمیر گاه گرفتیم . بعد هم جواب ازمایش

هوراااااااااااااااا

تو اومدی ..... :D

اول به زنعمو زهرات گفتم که شیرینیش و پس بدم ههه هههه

از ساعت 10.30 شب تماس ها شروع شد

فئزه جون گفت چقدر دیییر حالا که من دارم میرم؟ (آخه 3 هفته دیگه میره پیش دایی حامد)

دایی هومنم فرداش زنگ زد،گفت اگه دختره بفرستین پیش من نیشخند

خاله فاطمه بابا هم شب که فهمید با یه جعبه از اون شکلات باراکا هایی که من دوست دارم اومد خونمون

راستی داره برف میاد مطمئنم قدمت پر از خیر و برکته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)