مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

نور زندگی ما

شهمیرزاد

پنج شنبه هفته پیش رفتیم شهمیرزاد ییلاق مامان فرشته جون (خانم دایی هومن) شهر با صفاییه از اون با صفا تر، مردمشن. یه دایی داره این فرشته جون ، که یه دنیااااا می ارزه. ما که توسکا خانم، دخترش و ، ندیدیم، ولی خوش به حالش که باباش از دهنش توسکا نمی افته.  بابایی چون کارش این روزا خیلی زیاده با ما نیومد، ولی سوغاتی رو بهش رسوندیم، نمی گم که بعدا می خونی دلت آب نشه! عکس ها طبق معمول بیشترشون تو دوربین خاله هدی ان. من همین چند تا عکسی که دارم و می زارم: دیگه احتیا به مبل نداری که بایستی، چند ثانیه میایستی . حتی دوبار دو سه قدم هم برداشتی با اون همه شیطنت، وقتی می خوابی خیلی مظلوم می شی، مثل فرشته ها: ...
29 شهريور 1391

کار های جدید+ عکس های جدید

سلام بازم با کلی عکس برگشتم مامانی دیشب که با فائزه جون چت می کردمف بهش گفتم تا حالا نگهداریت سخت، گاهی هم خسته کننده بود ولی الان خیییلی لذت بخشه خیلی شیرین شدی ، شیرین زبونم. خیلی چیز ها رو می گی، خیلی چیز ها رو می فهمی مثلا این کلمات به دایره لغاتت اضافه شدن دست، پا ، وقتی هم می پرسم تکونشون می دی و یه لبخند با دو تا دندون تحویلم میدی این و : به همین قشنگی تلفظ می کنی بالا رو کامل میگی ........گربه: گ به ........ خودکار: خودآر .......آینه: آینو ......صدای اسب : پیتکو پیتکو بازی: بایی ......... آیو: آیفون .......پروانه: پ .........بریم: بییم .............  مال منه: منه ادای ماهی و در میاری. مث...
29 شهريور 1391

24/5/91 + عکس

مشکات خانمم دلم نیومد نیام ، ننویسم آخه خیلی کار هات با مزه شده: برق و تا روشن یا خاموش کنیم ، اعلام می کنی بق بق بققق ایفون که زنگ بخوره، خودت و می کشیییییی، مجبور می کنی هر کی دم دسته، ببرتت جلو ایفون و هی نگاه می کنی و حرف می زنی، جدیدا یاد گرفتی گوشیش و هم می خوای برداری چند وقتی بود موبایل و میذاشتی دم گوشت، از دیروز الو هم میگی :دی سوار تاب می شی ، تا تا می خونی. اگه سیر از بازی نشی، بخوام ببرمت، خودت و تو تاب تکون می دی می گی نه نه نههههه هر کی زبون در آره، پشتش در میاری. حتی اگه تکون بدن ، شمام زبونت و چپ و راست می کنی تقریبا اعضای خونه مادر جون و میشمناسی ( بس که ما اینجا تلپ ایم ) مثلا پدر جون ، هومن، هدی، اب...
18 شهريور 1391

17/6/91 طوطی من!

سلام عروسک ملوسم کوچیکتر که بودی (3، 4 ماهه) ، آرزوم بود یکی بود نگهت می داشت من یه روز کامل برم بیرون واسه خودم استراحت و تفریح کنم. ولی الان فکر نمیکنم بیشتر از 2 ساعت بتونم نبینمت. آخه خییییلی خوردنی شدی خانم خوشگله یه سری عکس با توضیحات تو ادامه مطلب میزارم برات. بزار از کار هات بگم: عاشق ماشین شارژی ابوالفضل شدی و دیگه توی تابت نمی مونی. به ماشین اشاره می کنی می گی "آسییین"  ازت که می پرسم ماشین؟ سرت و تکون می دی و می گی آره . کلی دور دور می کنیم  می خوام برت دارم، فرمون و دو دستی می گیری سرت و به چپ و راست تکون می دی، می گی : نه نه نه نه ( خیلی با حاله این حرکتت) دوچرخه ابوالفضل هم که می بین...
18 شهريور 1391

عکس اتاق مشکاتم

دختر نازم من همیشه تو ذهنم بود که اتاقت و صورتی نکنم تو رنگ بندی لباس هاتم توجه کنی، سعی کردم همه رنگی باشه ولی باور کن امکانات نبود و اکثر چیزای خوشگل واسه دختر خانم ها صورتی بودن   عوضش اتاق شادی داری این حلقه در اتاقت و من و خاله هدی با هم درست کردیم. خاله هدی خیلی با سلیقه هست مامی   سرویس چوبیت و از خیابون جامی گرفتیم   این حالت نوزاد تختته، بعدی هم حالت نوجوانش:     اینم استیکر توی تختت که هر وقت میبینی می خوای بری بکنیش این هم کیک پوشکی دخترم که من و خاله هدی درست کردیمش   این حباب موزیکال و منم داشتم  (اون سری ...
17 شهريور 1391

دندووووون

مشکات خانم ما بالاخره اولین مرواریدش جووته زد دندون پایین، راست. قبل رفتن به ییلاقف یعنی آخرین روز ماه رمضون. بعدا عکس از دندون خوشگلت میزارم طلای من ...
16 شهريور 1391

عمه شدم 20/5/91

مشکاتم ، دیروز اقا کیان دایی حامد و فائزه جون به دنیا اومد پسری 52 سانت قدشه و 3.700 وزنشه، طبیعی هم به دنیا اومد، عمه قربونشششش حالا منتظریم دایی حامد عکسش و بزاره تو فیس بوک   امیدوارم قدمش پر از خیر و برکت باشه اینم عکس های آقا کیان گل البته عکس از چشای نازش و خنده و اخمش هم بود. ولی اسلاید شو بود نشد اینجا بزارم.   اینجا هم که دیگه خوابه خوابه. خواب های خوش ببینی جیگرم ...
22 مرداد 1391

عکس های جدید

می خوام یه سری عکس بزارم ازت ولی کابل دوربین و پیدا نمی کنم   از دست و همه چی و قایم می کنم اونوقت پیدا کردنش مکافاته ببین چه جوری خوابیدی انگار داری تو آسمون ها پرواز می کنی ...
14 مرداد 1391

لباس های سیسمونی

این لباس ها رو از 5 سال پیش شروع کردم به خریدن مادر جون همش می گفت اگه دختر نشد چی؟ منم گفتم اگه پسر هم بشه، تو خونه می پوشه قرررر میده هه هههه     این و مادر جون اولین باری که رفت مکه اورد برات   این کاپشن گرون ترین لباسته از خیریه گرفتیم ، ایشالاه شمام دستت همیشه به خیر بره     این دو تا خیلی برام عزیزن قرمزه اولین لباسیه که برات گرفتم و راستیه اخرین لباسیه که قبل بارداری گرفتم (تقریبا یه هفته قبل بارداریم از مالزی گرفتمش) ...
11 مرداد 1391