مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

نور زندگی ما

بدرقه فرشته جون، عاشورا، مهمونی خونمون، خونه رادین جون، طالقان

1392/9/11 21:53
نویسنده : مامان حدیث
4,881 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام و درود و فراوون

بعد یک ماه اومدم وبلاگت و آپ کنم عشقم:

اول از شبی بگم که فرشته جون و خانواده دوست داشتنیش اومدن خونه مون که شبش( در واقع 4 صبح فرداش) فرشته جون و بدرقه کنیم که بره پیش دایی هومن. دایی هومن که دل تو دلش نبود، از خوشحالی!

فرشته جون هم از ذوق، سفر انصافا سختش رو شجاعانه و با صبوری، شروع کرد. ساعت 4 پرواز داشت واسه قطر که ایشالاه بعدش بره پیش دایی هومن! البته خدا رو شکر، سالم و سلامت رسید و خیال همه رو راحت کرد.

چند روز بعدش من یک مریضی خیلی بدی گرفتم که یک هفته ضعف و سر گیجه شددددید داشتم همراه با حالت تهوع. بگذریم که سه بار بیمارستان بستری شدم، و 6 کیلو کم کردم، ولی اون شبی که از 12شب تا 10 صبح بغل بابا بودی، خوابیدی، گریه کردی رو یادم نمیره! هم شما هم بابا خییییلی اذیت شدین! امیدوارم تو زندگی هیچکس از این موارد پیش نیاد!

تو همین درگیری و مشغله عاشورا شروع شد و ما یادمون رفت بریم اونجایی که هرسال چایی می خوردیم! ایشالاه سال دیگه میریم و عکس هاش و میزاریم تو وبلاگ

هفته بعد خوب شدنم، یه مهمونی دادیم واسه دوست های گلمون که خیلی بهمون خوش گذشت، حیف که عکس ننداختیم!

پنجشنبه هم خونه رادین جون بودیم، حسسسابی دلمون باز شد، خیلی خوش گذشت:دی یاسی جون بازم از این کارا بکن خخخ

حیف که ما زودتر از مهمونی رفتیم که با سبحان جون و خانواده مهربونش بریم طالقان

بقیه با عکس در ادامه مطلب:

اینجا فرودگاهه و ما منتظریم تا فرشته جون و راهی کنیم. فکر کنم ساعت حدود 2 شبه!

 

عکس های عاشورا تو دوربین خاله هدی ست که بعدا ازش میگیریم و آپ می کنیم:دی

 

این یکی از تفریحات مورد علاقه مشکات هست! فشفشه و شمع روشن کردن

 

 

ووووی این عشقه عمه شههههه. دلم میخواد گیرش بیارم، بچچچچلونمش

کیان طلا، خیلی دوسسست دارم

 

خونه یاسمن جون:

خدا به داد من برسه، وقتی که دوربین و میبینی، یک کولی بازی ای در میاری، می گی دوربین منووووو بدددده!!! واسه همین نمیتونم زیاد ازت عکس بگیرم!

 

 

عجب جایی، عجب هوایی، عجب دوستایی، خدایا اینا رو از ما نگییییر :دی

 

ما تو کارت پستال بودیم

شما اینجا خواب بودی و من نتونستم پیاده شم که عکس بگیریم

چه ویلایی، چه شومینه ای، چه سیب زمینی کبابی هایی....

 

مشکات و سبحان خسته از تو خونه موندن

 

خدایا شکرت بخاطر همه چی مژه

پسندها (1)

نظرات (15)

صبا
11 آذر 92 22:51
الهي هيچوقت مريض نشي دوستم قربون اون تحكمششش بشم من. خوووو دوربينشو ميخادددددد. ااااا زور ميگياااا مامانش هميشه به گردش و تفريح باشيد مرسی دوست مهربونم تحکم؟؟؟ یه لحظه شه! کاش بودی و میدید خاله ها رو قسم میدادم دوربین و ببرن شارژ کنن خخخخ مرسی و همچنین
ميترا
12 آذر 92 9:00
الهي كه ديگه هيچ وقت مريض نشي و هميشه خوش و خرم باشيييييييييين مرسی گلم
یاسمن مامان رادین
12 آذر 92 11:01
ایشالا دیگه هیچ وقت مریض نباشی عزیزم. چه جای قشنگی حدیث.خووووو ما رو هم میبردی چه عکسای دو نفره خوشگلی با سبحان انداختی ما هم مهمون بودیم طلا، ولی چشم ، به شورای نگهبان میگیم خخخ چشات خوشگل میبینه
حنانه
12 آذر 92 11:18
الهی چه نازه این دختر ساعت 2نصف شب خواب نداره انشالله دایی وزن دایی جون مشکات همیشه سلامت باشن اخی طفلکیها چه مظلوم نشستند خونه بوسسسسسسسسسسسس مرسی عزیزم ارررره اگه بدونی، رفتیم بیرون، غیر قابل کنترل شده بودن!
الناز مامان بنیا
12 آذر 92 15:04
هیج وقت مریض نشی عاشق تو و مامانتم ما هم همینطور مهربون
نیر
12 آذر 92 20:48
مریضتو فهمیدم ولی بستری شدنتو نمیدونیتم بمیرم برات حتما اون موقعه ها بود که نتم هی قطع میشد ایشالله هیچ وفت دیگه مریض نشی ننوشتی فرشته جون کیه که میره پیش داداش خوش تیپت عکسها هم عالی بودنند سبحانو مشکات خیلی خوب افتادن فرشته جون خانوم برادر کوچیکمه که پارسال راهیش کردیم امریکا، می گفتی دایی مشکات چه خوشتیپپه خخخ قربونت برم هیشکیییی مریضی نبینه چشات خوشگله و همه چی و خوشگل میبینی ::
سحرناز
13 آذر 92 1:50
خوش بگذره بهتون هم مهمونی رفتنت هم مهمونی دادنت مرسی عزیزم :دی
شيما مامان رهام
13 آذر 92 13:37
خدا رو شكر كه الان خوبي و مرسييييي از زحماتت قربون اون مشكات بشم با اون دوربينش خخخخخ زحمت من گردن شما بود خانوممممم هه هه اره دوربینش تو حلقه مامانش خخخخ
مامی مائده
13 آذر 92 23:49
چه ماه پر مشغله ای داشتین ایشالا که همیشه به سلامتی و خوشی بگذره واستون بعله!!! ایشاله برای شما هم ....
مامی وانیا
14 آذر 92 0:28
ایشالاه هیچ وقت دیگه مریض نشی خانوم همیشه صحیح سالم باشی این مشکاتو چکارش کردی انقد مظلوم نشسته به دوربین نگاه میکنه راستشو بگو؟ ایشالاه همیشه به مهمونی و سفر باشید مرسی، ایشالاه هه ههه روم نمیشه بگم خخخخ و همچنین
باران اردیبهشت
14 آذر 92 23:57
خدا رو شکر که خوب شدی .ایشاالله دیگه مریض نشی عزیزم . من عاشق اون فشفشه بازیت شدم .عکسش خیلی ناز نازی افتاده مرسی ایشالاه هیچکی مریضی نبینه چشات ناز طلا
مامان آرمان
18 آذر 92 18:02
سلامم انشالله هیچ وقت دیگه مریض نشی و سایت همیشه بالا سر دخترت باشه عزیزم دخملی ماشالله خیلی خانم شده خدا حفظش کنه سلام عزیزم مرسی و همچنین قربونت
زهرا مامان مه سما
24 آذر 92 21:35
چه ماهی بوده این ماه حسابی سرت شلوغ بوده انشالله هیچ وقت مریض نشی عزیزم راستی کی مهمونی دادی بعله چه ماهی! مرسی ایشالاه شما هم مریضی نبینی یه جمعه ای :دی تاریخ دقیقش و نمیدونم
مامانی ارمیا وروجک
29 آذر 92 16:57
سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم پیشاپیش یلدا مبارک. یلدای شما هم مبارک گلمممم
مامانی ارمیا وروجک
29 آذر 92 17:00
جوووونم مشکات و مامان نازنینش.امیدوارم بیماری ازت دور باشه و همیشه سلامت باشی. مرسی عزییییزم . همچنین دوست خوبم