مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

نور زندگی ما

سومین چهارمین و پنجمین دندون

خیلی وقت بود دوتا دندون بالا اذیتت می کرد و لثه ت هم ورم داشت بالاخره دیروز در اومد چقدر این چند وقته شکم روی داشتی و من بعد تو دلم واسه مای بیبی های ٥٠ تومنیت میسوخت   البته یه ماهیه هاگیز و شروع کردیم من که خیلی راضیم ازش داشت یادم می رفت دندون های بالا دوتاش و با هم در اوردی شبش هم دیدم پایین سمت راستت یکی دیگه هم جوونه زده   مامان قربونت بره خیلی اذیت شدی   این روز ها تمرین پریدن می کنی حسابی رقاص شدی: یه دست بالا یه دست رو برو از مچ می چرخونی گردنت و کج می کنی لبخند می زی بالا و پایین می منی گاهی هم دور خودت می چرخی. یعنی این وقتا می خوام بخورمتتتتتت تمرین پریدن می کنی رو پنجه وای میستی و راه میری. ع...
30 آبان 1391

تولد گروهی play house

سلام عشقم امروز روز تولد گروهی بود کلی از دوستات اومدن، کلی هاشونم نشد که بیان جاشون واقعا خالی حسابی کیف کردی مادر. تا می گرفتمت، می گفتی "باجی باجی" به سر سره می گفتی بازی ههه هه یه کامیون و گرفته بودی و به قول بابات رالی می رفتی. هر کی هم هر چی می گرفت شما همون و می خواستی. رادین و صداش می زدی (رادییییی) ارتا رو هم همین طور. امیر و هم صدا می زدی ولی تو جمع امیر نداشتیم به من و بابایی هم خیلی خوش گذشت، دوستای گلم و دیدم، نه که تولد هم نگرفتیم برات، این جا خیلی بهمون چسبید. دست همه مامان های گلللل درد نکنه که یاری کردن تا این تولد برگزار بشه ماماااااان! هرچی دنبال کابل دوربین می گردم، پیداش نمی کنم. نم...
23 آبان 1391

روز کودک مبارک

امروز صبح آقا جون زنگ زد روز کودک و تبریک گفت شب هم عزیز زنگ زد. من که از همه جا بی خبر بودم مادر ! ببخشید! دیروز من و دخترم باتفاق رفتیم بیرون . رفتیم نونوایی، سر راه یه ببعی دیدیم. کلی ذوق کردی و همش خودت و پرت می کردی سمتش. 3تا نون گرفتیم شد 1900 بعد همین مسیر و برگشتیم. تو کل مسیر بع بع کردی برگشتنی بغل یه خانمی، سگ دیدیم حالا هی می گفتی آپپپپ آپپپپ دوباره اومدیم پیش ببعی که جلوی قصابی بود، رفتیم گوشت خریدیم کیلویی 24 تومن. فکر کن!!! غروبی کتاب "دادا تو فصل پاییز" و می خوندم برات، کتاب و ازم گرفتی، شروع کردی به آواز خوندن: دادااا داداااا اولین جمله ت رو هم 3 روز پیش گفتی: بابایی از ماشین پیاده شد، شمام ...
18 مهر 1391

لباس های جدید

فائزه جون سری جدید لباس هات  و فرستاد مامان. خیلی خوشگلن. دست گلش درد نکنه. مرسی از فائزه جون و دایی حامد و کیان گلی که خیلی دوسش داریم. این و اول ببین، واسه ابوالفضل فرستادن. عااااشقشه. پ.شیدش، پرید رو دیوار، با گریه گفت ماماااان، من نمی تونم از دیوار بالا بررررم. همش سعی می کرد از دستاش تور بفرسته . هههه هههه   اینم لباس های دخترم: این پیراهن و ژاکت کارترز ه عاشق این ترکیبم اینم خیلی خوشگله نه؟ قیمتشم خیلی خوشگله: 64 دلار، اونم با دلار 2300 ای (البته فائزه جون تو آف گرفت برامون. فکر کنم 34 دلار بود) فائزه جون ایمیل زد گفت 14 دلار گرفته. اونجام حراج می کنن، اینجام حراج می زنن. چیییشششش این ب...
18 مهر 1391

شهمیرزاد

پنج شنبه هفته پیش رفتیم شهمیرزاد ییلاق مامان فرشته جون (خانم دایی هومن) شهر با صفاییه از اون با صفا تر، مردمشن. یه دایی داره این فرشته جون ، که یه دنیااااا می ارزه. ما که توسکا خانم، دخترش و ، ندیدیم، ولی خوش به حالش که باباش از دهنش توسکا نمی افته.  بابایی چون کارش این روزا خیلی زیاده با ما نیومد، ولی سوغاتی رو بهش رسوندیم، نمی گم که بعدا می خونی دلت آب نشه! عکس ها طبق معمول بیشترشون تو دوربین خاله هدی ان. من همین چند تا عکسی که دارم و می زارم: دیگه احتیا به مبل نداری که بایستی، چند ثانیه میایستی . حتی دوبار دو سه قدم هم برداشتی با اون همه شیطنت، وقتی می خوابی خیلی مظلوم می شی، مثل فرشته ها: ...
29 شهريور 1391

کار های جدید+ عکس های جدید

سلام بازم با کلی عکس برگشتم مامانی دیشب که با فائزه جون چت می کردمف بهش گفتم تا حالا نگهداریت سخت، گاهی هم خسته کننده بود ولی الان خیییلی لذت بخشه خیلی شیرین شدی ، شیرین زبونم. خیلی چیز ها رو می گی، خیلی چیز ها رو می فهمی مثلا این کلمات به دایره لغاتت اضافه شدن دست، پا ، وقتی هم می پرسم تکونشون می دی و یه لبخند با دو تا دندون تحویلم میدی این و : به همین قشنگی تلفظ می کنی بالا رو کامل میگی ........گربه: گ به ........ خودکار: خودآر .......آینه: آینو ......صدای اسب : پیتکو پیتکو بازی: بایی ......... آیو: آیفون .......پروانه: پ .........بریم: بییم .............  مال منه: منه ادای ماهی و در میاری. مث...
29 شهريور 1391

24/5/91 + عکس

مشکات خانمم دلم نیومد نیام ، ننویسم آخه خیلی کار هات با مزه شده: برق و تا روشن یا خاموش کنیم ، اعلام می کنی بق بق بققق ایفون که زنگ بخوره، خودت و می کشیییییی، مجبور می کنی هر کی دم دسته، ببرتت جلو ایفون و هی نگاه می کنی و حرف می زنی، جدیدا یاد گرفتی گوشیش و هم می خوای برداری چند وقتی بود موبایل و میذاشتی دم گوشت، از دیروز الو هم میگی :دی سوار تاب می شی ، تا تا می خونی. اگه سیر از بازی نشی، بخوام ببرمت، خودت و تو تاب تکون می دی می گی نه نه نههههه هر کی زبون در آره، پشتش در میاری. حتی اگه تکون بدن ، شمام زبونت و چپ و راست می کنی تقریبا اعضای خونه مادر جون و میشمناسی ( بس که ما اینجا تلپ ایم ) مثلا پدر جون ، هومن، هدی، اب...
18 شهريور 1391

17/6/91 طوطی من!

سلام عروسک ملوسم کوچیکتر که بودی (3، 4 ماهه) ، آرزوم بود یکی بود نگهت می داشت من یه روز کامل برم بیرون واسه خودم استراحت و تفریح کنم. ولی الان فکر نمیکنم بیشتر از 2 ساعت بتونم نبینمت. آخه خییییلی خوردنی شدی خانم خوشگله یه سری عکس با توضیحات تو ادامه مطلب میزارم برات. بزار از کار هات بگم: عاشق ماشین شارژی ابوالفضل شدی و دیگه توی تابت نمی مونی. به ماشین اشاره می کنی می گی "آسییین"  ازت که می پرسم ماشین؟ سرت و تکون می دی و می گی آره . کلی دور دور می کنیم  می خوام برت دارم، فرمون و دو دستی می گیری سرت و به چپ و راست تکون می دی، می گی : نه نه نه نه ( خیلی با حاله این حرکتت) دوچرخه ابوالفضل هم که می بین...
18 شهريور 1391